دیشب برات نامه نوشتم حدفش کردم ......

بابا مهدی جان میدونم خودت هواشونو داری ازت میخوام بهم شجاعت بدی +آرامش

بابا مهدی جان تو نامه های قبلی برات نوشتم یه دختر سنی اومده بود تو مسجدی

که به نامته میگفت :میگن اینجا حاجت روا میشی آرامش ندارم بهم آرامش میده ؟

من که تو رو بابای خودم میدونم و مامان زهرا رو مادرم به من چی به منم آرامش میدی؟

بابا مهدی جان دلم از آدمای دنیا گرفته و از خودم بیشتر آخه هم خودم رو گم کردم هم

تووهم همیشه دوست رو ، بابا مهدی جان این راه به کجا ختم میشه این مسیر  مشکل

بابا مهدی جان تو کربلایی یا 400متر اونطرفتر در خونه ای که فقط تو پناهشونی

برعکس تمام دنیا دلم نمی گیره که چرا کربلا نمیرم وقتی عمو عباس یه پرچم از پشت

بوم خونمون تا خونه خودش علم کرده دلم قرصه که کربلای من همین نزدیکی هاست...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد