12روز دیگه تولدمه
نمیدونم چه اتفاقی میفته
تا پارسال همه چی خوب بود
هر سال1ساله میشدم
هر سال تو 1 سالگی می موندم
امسال تا الانش حس می کنم 60 سالمه
رقیه کوچولو رو تو شلوغی بازار گمش کردم !
پروانه وکالتمو نگرفته ازم گرفتن !
یه صندلی تو بهترین دانشگاه رزرو کردم اونم یکی دیگه سرجام نشست!
من شمردم چل تا چل تا گذشت !
این منم !
پ چرا کتابام خاک خوردن !
پ چرا دیگه خبری از تیپ زدن و بخور گرفتن و نرمش صبحگاهی و..نیس!
همه چیز یه جوری شد
1سال بارون شدم بارون واقعی
امسال چشام قحطی زدن !
کی میتونه آرومم کنه؟
هیچکی !
مردمو دیدی، من که نباشم میگن بیچاره افسرده است
به من که میرسن میگن چرا افسرده بازی در میاری
دلم یه صدا می خواد داد بزنه بابا مرده که خودش نعش خودشو نمی کشه !
اینارو که میگم آروم میشم آروم!
دلم خدا رو میخواد
دلم پارک لاله میخواد
دلم یه امام رضا میخواد
دلم یه سجاده میخواد
دلم رودخونه با اون آلاچیق طبیعی مخفی رو میخواد
دلم اسفند رو میخواد
از وبلاگ
از نوشتن
از نقاشی
از مسولیت
از پاتو کفش بزرگترا کردن
از رسمیت
از جدیت
از استرس
بیزارم
خدایا من دنیای قبلیمو میخوام
بهم برش گردون
آرزوهامو پس بده
خودتم برگرد پیشم